گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۱

 

امروز به خشک جان تو مهمان منی

جان پیش کشم چرا که جانان منی

پیشت به دمی ز درد تو خواهم مرد

دردت بکشم بیا که درمان منی

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۲

 

از شهر تو رفت خواهم ای شهرآرای

جان را به وداع کوتهی رو بنمای

از جور تو در سفر بیفشردم پای

دل را به تو و تو را سپردم به خدای

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۳

 

روزی که سر زلف چو چوگان داری

آسیمه دلم چو گوی میدان داری

آن شب که همی رای به هجران داری

آفاق به چشم من چو زندان داری

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۴

 

شب‌های سده زلف مغان‌فش داری

در جام طرب بادهٔ دلکش داری

تو خود همه ساله سدهٔ خوش داری

تا زلف چلیپا و رخ آتش داری

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۵

 

ای زلف بتم عقرب مه جولانی

جادو صفتی گرچه به ثعبان مانی

آخر نه بهشت حسن را رضوانی

دوزخ چه نهی در جگر خاقانی

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۶

 

راهی که در او خنگ فلک لنگ شدی

از وسعت او دل جهان تنگ شدی

در خدمت وصل تو روا داشتمی

هر گامی مرا هزار فرسنگ شدی

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۷

 

خاقانی اگر سر زدهٔ یار آیی

در سرزدگی مگر کله دار آیی

میکوش که گم کردهٔ دلدار آیی

کر گمشدگی مگر پدیدار آیی

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۸

 

در مجلس باده گر مرا یاد کنی

غمگین دل من به یاد خود شاد کنی

بیداد به یکسو نهی و داد کنی

وز بندگی و محنتم آزاد کنی

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۹

 

سلطانی و طغرای تو نیکو رویی

رویت زده پنج نوبت نیکویی

در خاقانی نظر کن از دل جویی

کو خاک تو و تو آفتاب اویی

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۰

 

گر من نه به دل داغ برافکنده‌امی

با تو ز غم آزاد و تو را بنده‌امی

ور من نه ز دست چرخ پر کنده‌امی

در پای تو کشته و به تو زنده‌امی

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۱

 

دود تو برون شود ز روزن روزی

مرغ تو بپرد از نشیمن روزی

گیرم که به کام دوست باشی دو سه سال

ناکام شوی به کام دشمن روزی

خاقانی
 
 
۱
۱۶
۱۷
۱۸
sunny dark_mode