صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۰۹
نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد
سیه مست است دولت، تا کجا خیزد، کجا افتد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۰
ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی
که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۶
طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد
دو راه است این که در نزدیکی منزل یکی گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۷
چو برگ سبز کز باد خزانی زرد میگردد
نشیند هر که با من یک نفس، همدرد میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۸
به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی
که بلبل در قفس از بوی گل خشنود میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۹
گرانی میکند بر تن، چو سر بی جوش میگردد
سبو چون خالی از می گشت، بار دوش میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۱
ز روی گرم، کار مهر تابان میکند ساقی
ازین میخانه کس با دامنتر بر نمیگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۳
مرا نتوان به نازو سرگرانی صید خود کردن
نگردم گرد معشوقی که گرد دل نمیگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۴
عزیزی هر که را در مصر هستی از سفر آید
مراداغ دل گم گشته از نو تازه میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۵
مرا گر خندهای چون غنچه در سالی شود روزی
به لب تا از ته دل میرسد، خمیازه میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۷
ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن
چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۹
درین میخانه از خاکی نهادان، چون سبوی می
که بار دوش میگردد که بار از دوش بردارد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۳۰
ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم
که در غربت بود، هر کس عزیزی در سفر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۳۲
نمیگردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن
چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۴۰
مرا سرگشتگی نگذاشت بر زانو گذارم سر
خوشا منصور کز دار فنا سر منزلی دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۹۳
ز مرگ تلخ پروا نیست بی برگ و نوایان را
چراغ تنگدستان خامشی را از هوا گیرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۹۴
کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب
که دامن هر که راسوزد، مرا آتش به جان گیرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۹۶
فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم
ندانستم که اینجامحتسب هشیار میگیرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۹۷
چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش
که در هر حرف او صد جا زبان شانه میگیرد!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۹۸
نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی
که برگرد سر هر کس که گردم، دورم اندازد