گنجور

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

ز مغز و پوست برون رفته تا به دوست رسیدم

به جان دوست که از هر چه غیر اوست بریدم

خلیل وقتم و فارغ ز آفتاب و ز ماهم

رهین عشقم و بیگانه از سیاه و سفیدم

نبود ره که ز آفات جان برم به سلامت

[...]

صفای اصفهانی
 
 
sunny dark_mode