گنجور

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

کاری ندارم در جهان جز گریه در کردار خود

چون من مبادا هیچ کس درمانده ا ندر کار خود

ای سرو قد سیم تن وی گل رخ نازک بدن

از دوستان بشنو سخن خواری مکن با یار خود

لعل لبت با جان قرین زیر لبت در ثمین

[...]

شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » تک بیت ها » شمارهٔ ۱

 

ای از صفات حسن تو بر هر گذر افسانه‌ای

وز پرتو نور رخت شمعی به هر کاشانه‌ای

شاهدی
 
 
sunny dark_mode