قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۵ - من افکاره العالی
دی آمد از در من آن دلفریب پسر
افکنده دام بلا زلفش به روز مطر
بودی به رنگ قمر رخشنده چهره او
نه کی ز سرو روان تابیده جرم قمر
بر سرو قامت او افتاده همچو کمند
پرحلقه سلسلهیی همرنگ مشک تتر
حاشانه مشک تتر هرگزکه از بر سرو
چندین شکنج و شکن سر داده یک به دگر
گفتی دوهندوی مستگردیده ازپی لعب
آسیمهسار […]

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۶ - در ستایش شهنشاه ماضی محمدشاه غازی طابالله ثراه گوید
ای زلف یار چرا آشفته و دژمی
همخوابهٔ قمری همسایهٔ صنمی
من رند نامهسیاه تو از چه روسیهی
من زیر بار غمم تو از چه پشتخمی
نینی تو نیز عبث خم نیستی و سیاه
دلهای خستهکشی در آفتاب چمی
عودی بر آتش و دود در دیده از تو برفت
چون دود رفته به چشم خون گریم از تو همی
ماه فلک سپرد عقرب […]
