×
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
گر کند یاریی مرا به غم عشق آن صنم
بتواند زدود زین دل غم خواره زنگ غم
تا درگه او یابی مگذر به در کس
زیرا که حرامست تیمم به لب یم
بامها را فرسب خرد کنی
از گرانیت، گر شوی بر بام
بر رخ هزار زهرهٔ ثامور برشکفت
ایدون ز باغ قطرهٔ شبنم نیافتم
آرزومند آن شده تو به گور
که رسد نان پارهایت برم
هنوز با منی و از نهیب رفتن تو
به روز وقت شمارم، به شب ستاره شمارم
من بدان آمدم به خدمت تو
که برآید رطب ز کانازم
داری مرا بدان که فراز آیم
زیر دو زلفکانت به نخچیزم
چون برگ لاله بودهام و اکنون
چون سیب پژمرده بر آونگم
سرو بودیم چندگاه بلند
کوژ گشتیم و چون درونه شدیم
بت پرستی گرفته ایم همه
این جهان چون بتست و ما شمنیم
کنه را در چراغ کرد سبک
پس درو کرد اندکی روغن
یکی آلودهای باشد، که شهری را ببالاید
چو از گاوان یکی باشد، که گاوان را کند ریخن
گر همه نعمت یک روز به ما بخشد
ننهد منت بر ما و پذیرد هن
گر کس بودی که زی توام بفگندی
خویشتن اندر نهادمی به فلاخن
میلاو منی، ای فغ و استاد توام من
پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان
بسی خسرو نامور پیش ازین
شدستند زی ساری و ساریان
از پی الفغده و روزی به جهد
جانورسوی سپنج خویش جویان و روان
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
خود غم دندان به که توانم گفتن؟
زرین گشتم برون سیمین دندان