×
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
هر آن کریم که فرزند او بلاده بود
شگفت باشد کو از گناه ساده بود
ماغ در آبگیر گشته روان
راست چون کشتییست قیراندود
برو، ز تجربهٔ روزگار بهره بگیر
که بهر دفع حوادث ترا به کار آید
ماهی دیدی کجا کبودر گیرد؟
تیغت ماهیست، دشمنانت کبودر
با درفش کاویان و طاقدیس
زر مشت افشار و شاهانه کمر
اگر من زونجت نخوردم گهی
تو اکنون بیا و زونجم بخور
مدخلان را رکاب زرآگین
پای آزادگان نیابد سر
تا زندهام مرا نیست جز مدح تو دگر کار
کشت و درودم اینست، خرمن همین و شد کار
گزیده چهار توست، بدو در جهانهان
همارا به آخشیج، همارا به کارزار
چنان بار برآورد به خویشتن
که من گویم: خوردست سوسمار
فاخته بر سرو شاهرود بر آورد
زخمه فرو هشت زندواف به تنبور
علم ابر و تندر بود کوس او
کمان آدینده شود ژاله تیر
چون لطیف آید به گاه نوبهار
بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز
به حقّ آن خمّ زلف، بسان منقار باز
به حق آن روی خوب، کزو گرفتی بَراز
در عمل تا دیر بازی و درازی ممکنست
چون عمل بادا ترا عمر دراز و دیر باز
تازیان دوان همی آید
همچو اندر فسیله اسب نهاز
چون سپرم نه میان بزم به نوروز
در مه بهمن بتاز و جان عدو سوز
نهاد روی به حضرت، چنان که روبه پیر
بتیم وا تگران آید از در تیماس
حسودانت را داده بهرام نحس
ترا بهره کرده سعادت زواش
بت، اگرچه لطیف دارد نقش
نزد رخسارهٔ تو هست خراش