ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۶ - داستان کبک نر با ماده
ماننده مادران مرده فرزند
در دیده عالم، ابر کافور افکند

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۶ - داستان کبک نر با ماده
والقی حبلی علی غاربی
و اسلک مسلک من قد مرج
فان لامنی القوم قلت اعذروا
فلیس علی اعرج من حرج

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۶ - داستان کبک نر با ماده
دردا و دریغا که از آن خاست و نشست
خاک است مرا بر سر و باد است به دست

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۶ - داستان کبک نر با ماده
شتابندگی کار آهرمن است
پشیمانی جان و رنج تن است
پرستنده آز و جویای کین
به گیتی ز کس نشوند آفرین

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۶ - داستان کبک نر با ماده
کارها را به وقت باید جست
کار بی وقت، سست باشد سست

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۷ - داستان زن دهقان با مرد بقال
چو وصل و مهر نباشد چه قدر دارد عمر؟
چو دوستی تو آمد چه قدر دارد مال؟

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۷ - داستان زن دهقان با مرد بقال
از چون تو شکر لبی، بها نتوان خواست

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۷ - داستان زن دهقان با مرد بقال
حدیثی بکن تا شکر بر چنم
به من برگذر تا شوم عنبرین

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۷ - داستان زن دهقان با مرد بقال
مرا لبان تو باید، شکر چه سود کند؟
مرا وصال تو باید، خبر چه سود کند؟

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۸ - آمدن کنیزک روز سیم به حضرت شاه
رخساره چو ابر نوبهاری پر نم
آمیخته آفتاب و باران بر هم

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۸ - آمدن کنیزک روز سیم به حضرت شاه
یا اعدل الناس الا فی معاملتی
فیک الخصام و انت الخصم و الحکم

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان
به باغ رفتم تا خود چه حال پیش آید
که باد راحت پاش است و ابر لولو بار
به سبزه گفتم: جاوید زنده بادی، گفت
سه ماه بیش نمانم، بیاموزدم پار
به لاله گفتم: چون دل فگار گشتی؟ گفت
[...]

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان
با تو چه کند رقیب تاریکت
بس نیست رقیب تو، ضیای تو؟

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان
اینکه می بینم به بیداریست یا رب یا به خواب
خویشتن را در چنین نعمت، پس از چندین عذاب

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان
حورا مگر ز روضه رضوان گریختی؟
نورا مگر ز خیمه خاقان گریختی؟
یا زنده گشت باز سلیمان پادشاه؟
تو چون پری ز پیش سلیمان گریختی

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان
تا دل به سر زلف تو چون گوی نهادم
چون گوی قدم در تک و در پوی نهادم

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان
باشد نسیم وصل تو بر ما گذر کند
چشمت دمی به سوی دل ما نظر کند

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان
ای دل منشین که کارت افتاد
عشقی نه به اختیارت افتاد
