ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵
گر قصد کند بصد ضرر روی مرا
ور بسته بر آرد بسر کوی مرا
تا حاکم بر کمال فرمان ندهد
نقصان نکند بیکسر موی مرا

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
من بنده نکو شناسم احوال ترا
جودی نبود ترا و امثال ترا
گوئی سبب حرص لزوم جمعست
کز صرف کنند منع اموال ترا

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷
دارم هوس لعل تو ایدر خوشاب
بشتاب تو هم که میکند عمر شتاب
تا کی دل بریان من از خون جگر
بر آتش سودای تو گرید چو کباب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸
کردی دلم ایماه دل افروز کباب
خواهی ز دل سوخته هر روز کباب
از سوز غم تو خون چکانید دلم
شک نیست که خون چکاند از سوز کباب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹
بر خاک فتاده رند کی مست و خراب
خونابه فشان ز آتش غم همچو کباب
کم نیست ز زاهدی که دارد بادی
در سر چو حباب ار چه رود بر سر آب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰
معشوقه چو بامداد برخاست ز خواب
یک نیمه نمود رح ز پیروزه نفاب
گفتی که طلوع آفتاب از آبست
طالع شده یک نیم و دگر نیم در آب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱
گر میطلبی گوهر اسرار طلب
واندر صدف ایندل بیدار طلب
از کوی تو چون راه بدر می نرود
دلدار توئی و هم تو دلدار طلب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
دی ترک پری پیکر من مست خراب
با تیر و کمان کرد سوی دشت شتاب
تیرش ز کمان میشد و میگفت خرد
خورشید زماه نو روان کرد شهاب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
دل ز آتش هجرانت کبابست کباب
جان هم ز خراج و غم خرابست خراب
با هر که شراب وعده وصل دهی
چون در نگری جمله سرابست سراب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴
هر گه که ببینیم رخ سیراب شهاب
وانغالیه گون سنبل پرتاب شهاب
دیو غم من بسوزد از تاب رخش
شک نیست که دیو سوزد از تاب شهاب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵
ما از می نابیم چنین گشته خراب
بس خانه که آن زمی خرابست و بیاب
هر کس که چو دف حلقه بگوش طربست
بس زود شود کیسه تهی همچو رباب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶
ای باد سحر گهی بصد جهد و شتاب
برخیز و جلال ملک و دین را دریاب
گو ابن یمین گفت که تو بخت منی
زانرو که نمی بینمت الا که بخواب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷
ای گشته دلم ز آتش هجر تو کباب
باز آی من سوخته دلرا دریاب
چون چنگ مرا تو در بغل بودی از آن
گر کیسه تهی نبود می همچو رباب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸
ای ز آتش سودات دل اندر تب و تاب
وی عالم خاکیم ز عشق تو خراب
دارم ز غمت مردم چشمی چو حباب
دائم ز هوا خیمه زده بر سر آب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹
ای طاهر اسحق بیا و در یاب
کز آتش هجران تو دل گشت کباب
ما با تو در این رهیم و وامانده تریم
مردانه تو از پیش برفتی بشتاب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰
ای دل ز جهان بجز حقایق مطلب
آسان گذران ره مضایق مطلب
بیرون ز دهان و از میان صنمی
جز خرده مگیر و جز دقایق مطلب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱
اسبی که قضا در پی او وقت شتاب
باشد چو خر لاشه که افتد بخلاب
چون آصف مملکت نشیند بروی
گوئی که ملک نشست بر تیر شهاب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲
آمد ز خرابات بتم مست و خراب
بر گرد گل از کلاله صد حلقه و تاب
یک پاره جگر گرفته در دست خضاب
در دست دگر ز خون عشاق شراب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳
جان برخی آنروز که آن در خوشاب
با بنده بصد ناز همی کرد عتاب
بس شب که در این هوس بروز آوردم
کانروز مگر شبی ببینم در خواب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴
بگذار که تا بوسمت ای جانان لب
کاندر خور صد هزار بوسست آن لب
تا میدهدم حسن تو پروانه عشق
بی گریه چو شمعم نبود خندان لب
