گنجور

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

ای آنکه بیکتائی خود یکتائی

بر هستی ذات خویش بی‌مهتائی

در پیش تو عرض حال کردن غلط است

خود حاضر و خود خبیر و خود بینائی

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

روزی که نبود ساغر و صهبائی

تا کی عنبی خمی مئی مینائی

می‌بود صفی فتاده سرمست و خراب

در کنج خرابات باستغنائی

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

ای آنکه به ذات خویش فرد واحدی

بر حال صفی به نیکویی کن مددی

پاداش بدی کسی به نیکی نکند

جز تو که خدا و خالق نیک و بدی

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

ای آنکه فروزنده خورشید و مهمی

بر هستی ذات خود بوحدت گوهی

کن سوی صفی بچشم رحمت نگهی

کوراست امید عفو از هر گنهی

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

سبحان‌الله بذات پاینده توئی

سبحان‌الله بجان فراینده توئی

سبحان‌الله زبنده زبینده خطاست

سبحان‌‌‌الله بعفو زینده توئی

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

الله که کافی المهمات توئی

الله که سامع المناجات توئی

حاجات مرا بر آر کاندر همه حال

ذوالعفو و بر آرنده حاجات توئی

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

ای آنکه به بنده بهترین دست توئی

وانکس که پناه ما سوا اوست توئی

با آنکه ز مغز و پوست بیرونی و پاک

هم مغز در این جهان و هم پوست توئی

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

زنها صفی هزار زنهار صفی

هرگز دل هیچکس میازار صفی

تا بتوانی دلی به دست آر صفی

سررشته همین است نگه دار صفی

صفی علیشاه
 
 
۱
۵
۶
۷
sunny dark_mode