گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۹

 

رندی که ز هر دو کون یکتا گردد

در کتم عدم واله و شیدا گردد

سر در قدم ساقی سرمست نهد

بی زحمت پا به گرد مأوا گردد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰

 

عشق آمد و شمع خود به پروانه سپرد

رندی بگرفت و خوش به میخانه سپرد

روزی گویند نعمت‌اللّه امروز

مستانه برفت و جان به جانانه سپرد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱

 

صد جان به فدای دلبران خواهم کرد

هرچیز که گفته دلبر آن خواهم کرد

عارف گوید که می به رندان می بخش

فرمانبر اویم و چنان خواهم کرد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲

 

در مجلس ما به ترک می نتوان کرد

با عقل بیان عشق وی نتوان کرد

چون اوست حقیقت وجود همه چیز

ادراک وجود هیچ شی نتوان کرد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳

 

دل دوش دم از لطف الهی می زد

در ملک قدم خیمهٔ شاهی میزد

بی‌ زحمت آب و گل دل زنده دلم

مستانه دم از نامتناهی میزد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴

 

بیماری اگر کنی دوا به باشد

ور تو به از این شدی تو را به باشد

گر خار نشانیم برش گل نبود

ور بکاریم کار ما به باشد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵

 

در هر آنی به ما عطایی بخشد

شاهی جهان به هر گدایی بخشد

گنجی که نهایتش خدا می داند

سلطان به کرم به بینوایی بخشد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶

 

گر زان که گدا نماند آن سلطان ماند

ور کفر نماند نزد ما ایمان ماند

این خواجه به نزد ما همین است ، همان

هر چیز که این نماند باقی آن ماند

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷

 

هر چند که ظالمان همه جمع شوند

امید که یک ز یکدگر بر نخورند

سال اسد و ماه اسد شیر خدا

از بیشه برون آید و گرگان بدرند

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸

 

بی اسم کسی درک مسما نکند

نام ار نبود تمیز اشیا نکند

عقل از چه مصفا و مزکی باشد

ادراک اله جز به اسما نکند

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹

 

یاری که چنان است خلیلش خوانند

چون مظهر اسماست جمیلش خوانند

یاری که بود جمیل مانند خلیل

شاید که جهانیان جلیلش خوانند

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۰

 

این نقش خیال عالمش می ‌خوانند

جانی دارد که آدمش می‌ خوانند

روحی است که روح اولش می‌ گویند

چون اوست تمام خاتمش می‌ خوانند

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۱

 

گر دیدهٔ دیگری خیالش بیند

در دیدهٔ ما نور جمالش بیند

هر آینه ای که چشم ما می ‌نگرد

تمثال جمال بی مثالش بیند

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲

 

ای دوست حجاب ما ز ما خواهد بود

وین مایی ما حجاب ما خواهد بود

چون مایی ما ز ما بر افتد به یقین

بی مایی ما همه خدا خواهد بود

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳

 

تا هستی ما به ما عیان خواهد بود

آن هستی او ز ما نهان خواهد بود

گر ذات نماید همه فانی گردیم

مائیم چنین و او چنان خواهد بود

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۴

 

داند عالم اگر نکو اهل بود

کان علم که بی عمل بود سهل بود

علمی که عمل طلب کند از عالم

گر زان که عمل نمی‌کند جهل بود

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵

 

وجدان تو با وجود چندان نبود

وین غنچهٔ وجدان تو خندان نبود

آن نقش خیالی که تو بینی در خواب

جز خواب و خیال نقشبندان نبود

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶

 

آن روز که کار وصل را ساز آید

این مرغ ازین قفس به پرواز آید

از شه چو صفیر ارجعی روح شنید

پرواز کنان به دست شه باز آید

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷

 

چون یوسف باد در چمن می ‌آید

بوئی ز زلیخا به یمن می‌ آید

یعقوب دلم نعره زنان می‌گوید

فریاد که بوی پیرهن می‌ آید

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۸

 

هر آینه ای که در نظر می‌ آید

آن نور دو چشم ما به ما بنماید

هر چند که آینه نماید او را

او آینه را به حسن خود آراید

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۷
sunny dark_mode