×
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۲۱
گر دل گویم به پای غم پست افتاد
ور جان گویم به عشق سرمست افتاد
میشست به خون دیده دل دست ز جان
دل نیز چو خون دیده بر دست افتاد
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۲۲
زانگه که دلم بر آن سمن بر بگذشت
هر دم بر من به درد دیگر بگذشت
با آنکه ز عشق هیچ آبم بنماند
بنگر که چگونه آبم از سر بگذشت
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۲۳
چون درد و دریغ از دل ریشم بنشد
جان شد به دریغ ودرد خویشم بنشد
گفتم که چو سایه میروم از پس او
این نیز چه سود چون ز پیشم بنشد
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۲۴
ماهی که به حسن، عالم آرای افتاد
جان در طلبش شیفته هر جای افتاد
بیچاره دلم که دست و پایی میزد
از دست بشد از آن که در پای افتاد
۱
۲