گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۲۱

 

تا کی باشم عاجز و مضطر مانده

بادی در دست و خاک بر سر مانده

هر روزم اگر هزاردر بگشایند

من زانهمه همچو حلقه بر در مانده

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۲۲

 

روزی نه که دل قصهٔ دمساز نخواند

یک شب نه که حرفی ورق راز نخواند

چندانکه حساب برگرفتم با خویش

چه سود که یک حساب من باز نخواند

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۲۳

 

امروز منم به جان و تن درمانده

هم من به بلا و رنج من درمانده

شوریده دلی هزار شور آورده

بیخویشتنی به خویشتن درمانده

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۲۴

 

در عشق چو من کسی نه بیچاره شود

یا چون دل من دلی جگر خواره شود

یک ذره ازین بار که بر جان من است

بر کوهی اگر نهی به صد پاره شود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۲۵

 

تا کی خود را ز هجر دلبند کشم

غم در دل و جان آرزومند کشم

دردی که فلک ز تاب آن خم دارد

چون دل بنماند دردِ دل چند کشم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۲۶

 

هر دم دل من زچرخ بندی دارد

هر لحظه به تازگی گزندی دارد

یک قطرهٔ خون برای اللّه! بگوی

تا طاقت حادثات چندی دارد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۲۷

 

بر دل ز غم زمانه باری دارم

در دیدهٔ هر مراد خاری دارم

نه هم نفسی نه غمگساری دارم

شوریده دلی و روزگاری دارم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۲۸

 

جز بیخبری هیچ خبر نیست مرا

وز اهل نظر هیچ نظر نیست مرا

هر چند که صد نوحه گرم میباید

جز نوحه گری کار دگر نیست مرا

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۲۹

 

با نااهلی که نان خورم خون شمرم

افسانهٔ او را بتر افسون شمرم

با ناجنسی اگر دمی بنشینم

حقّا که ز هفت دوزخ افزون شمرم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۳۰

 

بگرفت ز نااهل جهانی غم ازین

مردن به از آنکه صحبتش ماتم ازین

با نااهلی اگر بهشتی بودم

دوزخ طلبم که آن عقوبت کم ازین

عطار
 
 
۱
۲
sunny dark_mode