×
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - در حسرت بی پولی گوید
ای اقچه گرد روی کانی
ای بی تو حرام زندگانی
ای راحت جان و قوت دل
ای مایهٔ عیش و کامرانی
تا کی باشد عبید بی تو
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳ - در وصف کاخ سلطانی گوید
نشستن با نشاط و کامرانی
طرب کردن در این کاخ کیانی
مبارک باد بر شاه جهانبخش
سلیمان دوم جمشید ثانی
ابواسحان سلطان جوانبخت
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴ - در وصف قلعهٔ دارالامان کرمان گوید
حریم قلعهٔ دارالامان که در عالم
چو آسمان به بلندیش نیست همتائی
به نسبت من و با استری که من دارم
به راستی که بلائی است این نه بلائی
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵ - در مناجات گوید به وضع مطایبه
خدایا دارم از لطف تو امید
که ملک عیش من معمور داری
بگردانی بلای زهد از من
قضای توبه از من دور داری
۱
۲