گنجور

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

ابر گریان که در چمن می خندد

برق خندان که بی دهن می خندد

آن بر من و حال زار من می گرید

وین بر من و روزگار من می خندد

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

مانند شمایلت شمایل نشود

دل نیست که بر رخ تو مایل نشود

تا سال دگر دلی نماند به جهان

امسال اگر حسن تو زایل نشود

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

از توبه چو تازه گشت ایمانم باز

دل کرد از آن توبه پشیمانم باز

پیمان بستم به ترک پیمانه کشی

پیمانه ی می شکست پیمانم باز

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

ای از غم تو ناله ی زار همه کس

ای از تو سیاه روزگار همه کس

در عشق تو کار من نه مشکل شد و بس

مشکل شده از عشق تو کار همه کس

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

ای باعث افلاس و تهیدستی خلق

از نهیاتی شکایت مشتی خلق

هم خلق ملول هم تو دلگیر زما

خلق از غم هستی و تو از هستی خلق

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

در بزم رقیب ای زتوام سوز فراق

وصلت بتر از درد غم اندوز فراق

هر کس به فراق کرد یاد شب وصل

من در شب وصل آرزو روز فراق

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

در بزم تو دورای گل خود روی دو رنگ

تا کی بودم چو غنچه خون در دل تنگ؟

با دیده ی تر گهی بسوزم چون شمع

با قامت خم گهی بنالم چو چنگ

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

ای در چمن حسن رخت خرمن گل

خط گر درخت چو سبزه پیرامن گل

افسوس که در دامن پاک تو رقیب

آویخته همچو خار بر دامن گل

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

صد بار اگر به تیغ کین می کشدم

غم نیست که یار نازنین می کشدم

خونم ریزد لیک برای دل غیر

بهر دل آن می کشد این می کشدم

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

با غیر ترا یار نمیدانستم

در بزم تواش بار نمیدانستم

میدانستم که خواهی ام کشت اما

بهر دل اغیار نمیدانستم

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

وقتی که ربود خواب و از دل تابم

شد کلبه منور از رخ احبابم

این هم اثر بخت بد من که زخواب

بیدار گهی شود که من در خوابم

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

جائی که فرو رفت به گل پای دلم

آنجاست مکان تو و ماوای دلم

اگه بودم کجاست جان تو اگر

میدانستم کجا بود جای دلم

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

این خاک مدینه است یا ماه معین؟

این روضه ی مصطفاست یا عرش برین؟

این روی من و ضریح شاه مدنی است

یا جرم زحل گشته به خورشید قرین؟

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

چون گشت به پا قصر شهنشاه زمین

شاهان به جنابش همه سودند جبین

زین قصر زمین یافت شرافت که چنین

خم گشت به تعظیم زمین عرش برین

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

دلاک به شغل سر تراشی بر من

وز خون سر آغشته بود پیکر من

من دست طمع کشیده ام از سر خویش

او دست نمی کشد هنوز از سر من

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

ز آن یار جفا جو که وفا دیده که من؟

وز جور و جفایش که نرنجیده که من؟

هر گوشه چو من هزار دارد بلبل

از باغ وصالش که گلی چیده که من؟

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

ماندم زجفای غیر مهجور از تو

دل خسته و ناتوان و رنجور از تو

هر کس زجفا کرد تو را دور از من

دور از تو چنان شود که من دور از تو

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

ای شمع رخ ترا دلم پروانه

دام تو شود آخرم از پروانه

پروانه صفت من از غمت میسوزم

وز سوختنم هیچ ترا پروانه

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

شادی و غمم به قدر هم بایستی

یا طاقت من در خور غم بایستی

یا لطف تو افزون ز ستم بایستی

یا جور تو چون رحم تو کم بایستی

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

تعظیم مرا گرنه به مجلس کردی

نه عاری از این بود مرا نه دردی

تو گردی و من (سحاب) نبود عجب آن

کز فیض (سحاب) بر نخیزد گردی

سحاب اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode