گنجور

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۲

 

با شمع رخت دمی چو دمساز شوم

پروانهٔ مستمند جانباز شوم

و آن روز که این قفص بباید پرداخت

چون شهبازی به دست شه باز شوم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۳

 

هر چند گهی برعشق بیگانه شوم

یا عاقبت آشنا و همخانه شوم

ناگاه پری رخی به من برگذرد

برگردم از آن حدیث و دیوانه شوم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۹

 

ز آرایش رضوان ملک حور و قصور

زایوان بهشت خوش بود پردهٔ نور

و آنگه خوشتر که نیک نزدیک، نه دور

از پردهٔ نور، روی بنماید حور

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۱۲

 

مرغی است سخن که آشیان ساخت ز جان

او را همه در باغ خرد یافت توان

در باغ خرد درخت دل جوید از آن

کاید ز درخت دل سوی شاخ زبان

نجم‌الدین رازی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode