گنجور

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

گر من ، صنما سوی تو ره یافتمی

بر دیده بدیدن تو بشتافتمی

گر خاطر من ز هجر غمگین نبدی

اندر غزل تو موی بشکافتمی

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

آن قوم کجا نزد تو پویند همی

در جزو و ز کل ز هر تو جویند همی

از دل همه مهر تو بشویند همی

تا می نکنی یقین چه گویند همی

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

اقبال براندت که حکمت خوانی

ور نام طلب کنی ز نان در مانی

بردار مرا ز خاک اگر بتوانی

تا پیش تو بر خاک نهم پیشانی

ازرقی هروی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode