×
ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶
گر من ، صنما سوی تو ره یافتمی
بر دیده بدیدن تو بشتافتمی
گر خاطر من ز هجر غمگین نبدی
اندر غزل تو موی بشکافتمی
ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷
آن قوم کجا نزد تو پویند همی
در جزو و ز کل ز هر تو جویند همی
از دل همه مهر تو بشویند همی
تا می نکنی یقین چه گویند همی
ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸
اقبال براندت که حکمت خوانی
ور نام طلب کنی ز نان در مانی
بردار مرا ز خاک اگر بتوانی
تا پیش تو بر خاک نهم پیشانی