عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۱۸
بویی که به جان ممتحن میآید
از بهر هلاک جان و تن میآید
تا چند کمان کشم که هر تیر که من
میاندازم بر دل من میآید

شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷
چون یوسف باد در چمن می آید
بوئی ز زلیخا به یمن می آید
یعقوب دلم نعره زنان میگوید
فریاد که بوی پیرهن می آید

شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۹
چون یوسف باد در چمن می آید
بوئی ز زلیخا سوی من می آید
یعقوب دلم نعره زنان می گوید
فریاد که بوی پیرهن می آید

کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۵
شمعم که سرم آفت تن می آید
از پیرهنم بوی کفن می آید
از اشک هر آنچه گرد من می آید
بر من همه هم ز خویشتن می آید

کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۶
هر بد که زگردش زمن می آید
سبحان الله نصیب من می آید
این گریۀ من نه بهر بیمست و امید
بر خویشتنم گریستن می آید

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
شیرین دهنش چو در سخن می آید
در شیوه گری شکن شکن می آید
می گوید چشمی که درو می نگرد
از حسرتش آب در دهان می آید
