گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۱۸

 

بویی که به جان ممتحن می‌آید

از بهر هلاک جان و تن می‌آید

تا چند کمان کشم که هر تیر که من

می‌اندازم بر دل من می‌آید

عطار
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

شیرین دهنش چو در سخن می آید

در شیوه گری شکن شکن می آید

می گوید چشمی که درو می نگرد

از حسرتش آب در دهان می آید

ظهیر فاریابی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۵

 

شمعم که سرم آفت تن می آید

از پیرهنم بوی کفن می آید

از اشک هر آنچه گرد من می آید

بر من همه هم ز خویشتن می آید

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۶

 

هر بد که زگردش زمن می آید

سبحان الله نصیب من می آید

این گریۀ من نه بهر بیمست و امید

بر خویشتنم گریستن می آید

کمال‌الدین اسماعیل
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هشتم

 

چون یوسف باغ در چمن میآید

بویی ز زلیخا سوی من میآید

یعقوب دلم نعره زنان میگوید

فریاد که بوی پیرهن میآید

نجم‌الدین رازی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷

 

چون یوسف باد در چمن می ‌آید

بوئی ز زلیخا به یمن می‌ آید

یعقوب دلم نعره زنان می‌گوید

فریاد که بوی پیرهن می‌ آید

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۹

 

چون یوسف باد در چمن می آید

بوئی ز زلیخا سوی من می آید

یعقوب دلم نعره زنان می گوید

فریاد که بوی پیرهن می آید

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
sunny dark_mode