فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۹
یکبوسه از آن دو لب گرفتم
ز آن بادهٔ بوالعجب گرفتم
ز آن تنگ دهان شکر مزیدم
ز آن نخل روان رطب گرفتم
مهرش بدل شکسته بستم
ذکر خیرش بلب گرفتم
زان مصحف روی خواندم آیات
ز آن زلف بحق سبب گرفتم
تیر نگهش بروز خوردم
تار زلفش بشب گرفتم
بس فیض کز آن جمال بردم
بس کام که بی طلب گرفتم
میها خوردم بر غم زهاد
از […]
