گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۱

 

آن تندخو که آمد خون ریختن فن او

گر خون من نریزد خونم به گردن او

هر دم چرا نهد رو دامن به پشت پایش

چاک است جیب جانم از رشک دامن او

طاق رواق عیشم گردد چو گاه گاهی

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode