گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

هر شیشه می با تو چو در محفلم افتد

بینم لبت آن شیشه ز طاق دلم افتد

خواهم سر خود را به سر راه تو منزل

باشد که تو را راه به سرمنزلم افتد

چون تیغ به قتلم کشی آن دم دیت من

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode