گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱

 

تا کی به حرم تشنه لب و مضمحل افتم

کو دیر محبت که به دریای دل افتم

کو معرکهٔ عشق که از بوی شهادت

بی خود شده در لجهٔ خون به حل افتم

آخر که مرا گفت که از باغچهٔ قدس

[...]

عرفی
 
 
sunny dark_mode