×
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۱۸
آن ابرو و رخ نیست هلال و قمر است آن
وان عارض ولب نیست که شمع و شکر است آن
گر دردسری هست ترا راحت جان است
ور راحت دل میطلبی دردسر است آن
سیلاب که بر چهرهام از دیده روان است
[...]
۱۰ بیت