گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۷

 

تب کرد اثر در رخ و در غبغب تو

مه زرد شد اندر شکن عقرب تو

چون هست فسون عیسی اندر لب تو

افسون لبت چون نجهاند تب تو

خاقانی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۳۷

 

ای از دل و جان لطیفتر قالب تو

بسیار رهست از شکر تا لب تو

عمریست که آفتاب و مه میگردند

روزان و شبان در آرزوی شب تو

مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۱

 

ای نور دو دیده آن سزد مذهب تو

گر منبع تحقیق بود مشرب تو

آبستنی شب جهان میبینی

خوشباش چه دانی که چه زاید شب تو

ابن یمین
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۷۱

 

ای آیت نور، پرتو غبغب تو

تفسیر دخان دو گیسوی چون شب تو

اشیاست مرکب شده از سی و دو حرف

وان سی و دو حرف نیست الا لب تو

نسیمی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۷

 

ای برقع ماه زلف همچون شب تو

جان بر رخ آب خضر از غبغب تو

از رشک قد تو سرو و بر خاک نشست

در آب و عرق فتاد قند از لب تو

اهلی شیرازی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

زانو زده طفل غنچه در مکتب تو

یک جزو نوشته لاله از مشرب تو

رخسار تو چیست؟ ارغوان زار شفق

برگ گل آفتاب، یعنی لب تو

طغرای مشهدی
 
 
sunny dark_mode