گنجور

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

 

بر من ز تمنای دل کام‌پرست

افتاده ز بس شکست بر روی شکست

هرگاه که خون شود دلم شاد شوم

شاید که به خون دل ز خون شویم دست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

...........

...........ست

تا سرزده از شمع چنین بی‌ادبی

پروانه ز عشق شمع وا سوخته است

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

قدسی همه کارت اثر نفس و هواست

این بی‌خردی ز کودکی یا سوداست

روزی که به دست تو رسد نامه جرم

آن روز کنی فرق ز دست چپ، راست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

 

آیند اگر به مصلحت با هم راست

آمیزش عشق با خرد حرف کجاست

هرچند که جوشند به هم در یک پوست

در بیضه همان سفیده از زرده جداست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

جان زنده بود به عشق و عشق تو به جاست

بر ذره ز آفتاب، بس منت‌هاست

هر جزوی را وصول کل، کل دارد

آن قطره که پیوست به دریا، دریاست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

از نادانی، کس نفتد در کم و کاست

دانایی ما بلای جان و دل ماست

تا دست چپ و راست ز هم دانستم

غم بر سر غم می‌رسدم از چپ و راست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

رخسار تو هر کجاست، صبح طرب است

گر شام غمی ره برد آنجا، عجب است

آنجا که سر زلف دراز تو نشست

پاس نفس صبح، کمال ادب است

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

 

نیشی که خورد بر دل مجروح کجاست

دردی که ازو تازه شود روح کجاست

طوفان بلا بر سرم آورد خرد

ای عشق بگو سفینه نوح کجاست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۸۹

 

مردم ز فراق منزل یار کجاست

در شهر، دواشناس بیمار کجاست

ای آن که ز چارسوی عشق آمده‌ای

بنمای به من دکان عطار کجاست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

آن دلبر ناپدید خودکام کجاست

آن پرده‌نشین شهره ایام کجاست

باشد همه‌جا و نیست جایش پیدا

گویید که آن جان دلارام کجاست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۹۱

 

ای صبح امید، آفتاب تو کجاست

وی ساقی انصاف، شراب تو کجاست

مردیم و هنوز چشم حسرت نگران

ای دیده ناغنوده خواب تو کجاست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۹۲

 

ای گلشن سودا، گل داغ تو کجاست

ای انجمن گرم، چراغ تو کجاست

گر پیدایی، این همه پنهانی چیست

ور پنهانی، بگو سراغ تو کجاست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۹۳

 

دنیا افزون بود و گر کم، هیچ است

جز دوست، مطالب دو عالم هیچ است

گویند دمی‌ست زندگی، دریابش

دریافتمش، دمی‌ست کان هم هیچ است

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۹۴

 

جز ذکر خدا هر آنچه گویی هیچ است

جز شرع نبی رهی که پویی هیچ است

تا یک دو سه روز اختیاری داری

نیکویی کن که جز نکویی هیچ است

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

محرومی‌ام از صحبت احباب بس است

بی‌تابی‌ام از آه جگرتاب بس است

تا چند دهد هجر، دلم را مالش؟

ای بخت بمال دیده را خواب بس است

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

گر عشق مرا شود خریدار بس است

ور غم بودم مونس و غمخوار بس است

ای آن که مراد دو جهان می‌طلبی

این از تو و آن از تو مرا یار بس است

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۹۷

 

قدسی غم عشق، هم‌نشین تو بس است

داغ ستم دوست، قرین تو بس است

ای داغ، تو هم دگر چه خواهی کردن

ملکی چو دلم زیر نگین تو بس است

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

نوروز رسید و باده ناب خوش است

وز باده و گل، مجلس احباب خوش است

گر یار موافقت کند موسم گل

در باغ، شراب و گشت مهتاب خوش است

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۹۹

 

چون شمع به سوختن کنی خوی، خوش است

دایم ز پی شعله تکاپوی خوش است

از سوز منال چون دم از عشق زدی

آری سوزند هرچه را بوی خوش است

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

آن را که به مقصود رهی در پیش است

خرسند به مقصود رسان از خویش است

چون راهروی ز کاروان دور افتاد

مشتاق به کاروان ز منزل بیش است

قدسی مشهدی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۳۳
sunny dark_mode