گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

 

باغی که در آن آب و هوا روشن نیست

هرگز گل یکرنگ در آن گلشن نیست

هر دوست که راست گوی و یکرو نبود

در عالم دوستی کم از دشمن نیست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

آن سلسله را که جز خطا باطن نیست

کس نیست که بر خطایشان طائن نیست

روزی به وثوق شاد و گاهی به قوام

القصه که این طایفه بی خائن نیست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

هر چند که انقلاب را قاعده نیست

در آتش و خون برای کس مائده نیست

اما دول قوی چو در جنگ شوند

بهر ملل ضعیف بیفایده نیست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

 

در کشور ما که دزد را واهمه نیست

جز گرگ شبان برای مشتی رمه نیست

آنجا که مضار هست بهر همه است

وانجا که منافع است مال همه نیست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

در مملکتی که نام آزادی نیست

ویرانی آن قابل آبادی نیست

بهر دل چون آهن آزادی کش

درمان بجز از دشنه پولادی نیست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۶ - مجلس پنجم

 

تا رسم غنی غیر دل‌آزاری نیست

از بهر فقیر چاره جز زاری نیست

این خواری و این ذلت و این فقر عموم

بی‌شبهه به جز علت بیکاری نیست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

ای خصم تو را مجال کین توزی نیست

در کشور ما امید فیروزی نیست

با ما ز در صلح و صفا بیرون آی

کامروز جهان، جهان دیروزی نیست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

 

چون نامه ما برای کلاشی نیست

چون خامه ما مرتشی از راشی نیست

پس پیشه ما هرزه درآئی نبود

پس حرفه ما تهمت و فحاشی نیست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۹ - عدلیه

 

در کشور ما که جنگ اصنافی نیست

حاکم به جز از اصول اشرافی نیست

این است که بر خطای یک تن ناچار

صد مدرک و درج ده سند کافی نیست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

در مملکتی که جنگ اصنافی نیست

آزادی آن منبسط و کافی نیست

در جشن به کارگر چرا ره ندهند

این مجلس اگر مجلس اشرافی نیست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۱

 

دردی بتر از علت نادانی نیست

جز علم دوای این پریشانی نیست

با آنکه به روی گنج منزل دارد

بدبخت و فقیرتر ز ایرانی نیست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۲

 

هر کس که بعهد دوستی پایه نداشت

در دست برای سود سرمایه نداشت

از دایره کم نه ای بیک نقطه بگرد

پیراهن دوستی که پیرایه نداشت

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۳

 

عمری که مرا به گردش و سیر گذشت

دیروز به کعبه دوش در دیر گذشت

هر چند که زندگی بلا بود اما

از دولت مرگ آن بلاخیز گذشت

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۴

 

دیشب که به صد فتنه و آشوب گذشت

از مهر به من آن مه محبوب گذشت

آن ماه دو هفته را چو دیدم امسال

یک ماه شب و روز به من خوب گذشت

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

عهدی که در این خانه نوا بود، گذشت

همسایه به ما حکمروا بود گذشت

زین خانه خدا بترس ای خانه خراب

کان دوره که خانه بی خدا بود گذشت

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

عمری که مرا به گردش و سیر گذشت

دیروز به کعبه دوش در دیر گذشت

هر چند که زندگی بلا بود اما

از دولت مرگ آن بلا خیر گذشت

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۷

 

عمری به ره جنون نشستیم و گذشت

وز ملک خرد برون نشستیم و گذشت

القصه کنار این چمن با خواری

چون لاله میان خون نشستیم و گذشت

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

ای دیده تو را بر آب دیدیم و گذشت

ای خانه تو را خراب دیدیم و گذشت

وی بخت سیاه شوم بیدار آزار

یک عمر تو را بخواب دیدیم و گذشت

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۹

 

خوش آنکه چو من حیات جاوید گرفت

وز دولت جام جای جمشید گرفت

هنگام بهار و روز نوروز به باغ

در سبزه و گل غلت زد و عید گرفت

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

اول ره کار را نشان باید داد

در موقع کار امتحان باید داد

چون کار به عالم جوان نسپاری

پس کار به پیر کاردان باید داد

فرخی یزدی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۹
sunny dark_mode