گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

تا چند ز گیسوان گره بگسستن

وز خشم با بروان گره بر بستن

با عجز خود آزموده ام خشم ترا

آخر تو شوی خسته ازین دل خستن

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱

 

ما هیچ نداریم پسند دل تو

جز یک دل و آن نیز بود منزل تو

گر هیچ نداریم بغیر تو، خوشیم

غیر از تو چه باشد که بود قابل تو

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲

 

هستیم من و تو تا بیاد من و تو

حاصل نشود دلا مراد من و تو

از روز ازل جرم همه از من و توست

حق گیرد از من و تو داد من و تو

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۳

 

بیگانه ز خویش و آشنا با غم تو

گشتم در دل گرفت جانا غم تو

برخاستم از سر دو عالم یکبار

جز دل که نشسته بود آنجا غم تو

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۴

 

بادا تا هست روز شب و طلعت شاه

هم زیب شبستان و هم آرایش گاه

مهر است و بروز گیتی افروزد مهر

ماه است و بشب انجمن آراید ماه

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۵

 

در کار جهان نیستی از هستی به

بی دانشی و بیخودی و مستی به

جویم ز چه برتری که از بام جهان

باید چو فتاد عاقبت، پستی نه

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۶

 

ای عشق تو راحت دل و جان بودی

در پیش تو هر مشکلی آسان بودی

میخواندندت کفر و تو ایمان بودی

میگفتندت درد و تو درمان بودی

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۷

 

فارغ ز غم سود و زیانم کردی

آسوده ز محنت جهانم کردی

ای عشق ترا چه شکر گویم که چنانک

میخواستم آخر آنچنانم کردی

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸

 

گر دل داری بدست جز یار مجوی

ورنه بجز از رضای دلدار مجوی

چون دل بکسی دهی ز جان هم بگذر

چون یار بجستی دگر اغیار مجوی

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۹

 

با قدر تو نام اوج گردون ننگی

با جاه تو وسعتگه عالم تنگی

با عدل تو احتساب کسری ظلمی

با رای تو مرات سکندر زنگی

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰

 

امروز چها باین جفا کش کردی

باز این دل خسته را مشوق کردی

با غیر بگرمابه شدی و زغیرت

چشمم پر آب و دل پر آذر کردی

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۱

 

خواهی که کشی خنجر و زارم بکشی

از کرده مرا که شرمسارم بکشی

سد بار فزون چو بیگناهم کشتی

یکره چه شود گناهکارم بکشی

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۲

 

وقتست که بر من ای نسیم سحری

رحم آری و بر ساحل رودی گذری

زان خاک بدین چشم غباری آری

زین چشم بدان رود درودی ببری

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۳

 

غمگین از غم مباش و شاد از شادی

یکسان بادت خرابی و آبادی

آنرا که بمهر خواجه دل در بند است

فرقی نکند بندگی و آزادی

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode