گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲

 

با صحبت جان بوصل جانان نرسی

بر مور نشسته بر سلیمان نرسی

این قصه بپایان نرسد از محنت

تا پیشتر از قصه بپایان نرسی

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۳

 

ای خاکِ چو کان! دلِ توانگر داری

تا در شکم آن عزیز گوهر داری

ترسم که بحشر هم ز دستش ندهی

گر هیچ ندانی که چه در بر داری

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶

 

توحید چو آفتاب عریان شدنست

وز شبپره طبعان نه هراسان شدنست

اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode