×
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲
با صحبت جان بوصل جانان نرسی
بر مور نشسته بر سلیمان نرسی
این قصه بپایان نرسد از محنت
تا پیشتر از قصه بپایان نرسی
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۳
ای خاکِ چو کان! دلِ توانگر داری
تا در شکم آن عزیز گوهر داری
ترسم که بحشر هم ز دستش ندهی
گر هیچ ندانی که چه در بر داری
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶
توحید چو آفتاب عریان شدنست
وز شبپره طبعان نه هراسان شدنست