وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰
ای رفعت و شان فروترین پایه تو
خوبی یکی از هزار پیرایهٔ تو
از بهر خدا سایه زمن باز مگیر
ای سایهٔ رحمت خدا سایهٔ تو
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱
خوش آن که شود بساط مهجوری طی
در بزم وصال میکشم پی در پی
میجویمت آنچنان که مهجور وصال
مشتاق توام چنان که مخمور به می
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲
گر درخور مهرم احترامی بودی
نزدیک توام قدر تمامی بودی
من میگفتم که عشق من تا به کجاست
گر ز آنطرف از عشق مقامی بودی
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۳
ای کاش برات من براتی بودی
کز مفلسیم خط نجاتی بودی
بالله که آنچنان براتی میبود
گر از طرف تو التفاتی بودی
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴
در عهد معالجات تو بیماری
بیکار شد از شیوه خلق آزاری
نی از پی آزار به سوی تو شتافت
آمد که شکایت کند از بیکاری
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵
گر با تو گهی نظر کنم پنهانی
لازم نبود که طبع خود رنجانی
من بودم و دیدنی چو این هم منع است
آن نیز به یاران دگر ارزانی
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶
ای درگه تو عید گه روحانی
در تهنیتت هم انسی و هم جانی
از لطف تو عیدیی طمع دارم لیک
ترسم که توام طفل طبیعت خوانی