گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

در راه طلب طالب و مطلوب نماند

در بزم طرب راغب و مرغوب نماند

نیل فلک از موج قضا طغیان کرد

در مصر بقا یوسف و یعقوب نماند

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

عمری دل من ز شوق یعقوب تپید

یعقوب برفت و روی یعقوب ندید

رنجی که به من از غم یعقوب رسید

هرگز یعقوب از غم یوسف نکشید

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

آب سخنم روان که می خواهم نیست

شایسته به هر زبان که می خواهم نیست

از گفت و شنید و خواندن آن هستم

شرمنده که آنچنان که می خواهم نیست

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

از سوزش سودای تو ای شاه فرید

دارم دل ریش را نمکسود قدید

هرچند بود جدید را ذوق دگر

ما را ز قدید تو بود ذوق جدید

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

آن مه که ز شاه قصه چون بنویسد

بر لوح سپهر نیلگون بنویسد

بادش چندان بقا که در سیرت او

صد دفتر تاریخ فزون بنویسد

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

گفتم به فلان که رنجت از مهمان چیست

هر نیم شبت ز دست او افغان چیست

گفتا که تو را زبان بدین جنبان چیست

سگ داند و کفشگر که در انبان چیست

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۳

 

بر حاشیه لوح جمال تو قلم

حرفی دو ز مشک سوده کرده ست رقم

هوش من ازان دو حرف مدهوش شده ست

مدهوش تو را ز رفتن هوش چه غم

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۴

 

هرکس که ازین جهان دلگیر بجست

از ننگ وزیر و منت میر برست

جامی
 
 
۱
۲
۳