گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

آنرا که نه با غیر و نه با خود کار است

مطلق به مراد خویشتن هنجار است

وان کش دم گاوی به کف از کون خوی

مجبورش ستای ارچه همی مختار است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

با اهل صفا جز سر انکارت نیست

زیبد پی شست و شو چو قصارت زیست

شو جامه آلوده خود زن بر سنگ

زنقحبه به گازران ری کارت چیست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

ثروت سامان عامی شیطان راست

خواری شنعت عارف یزدانی راست

این حادثه خود تازه نه کز عهد قدیم

کس خرقانی جریمه میغانی راست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

از منبر شیخ را دل رستن نیست

جز با محراب ساز پیوستن نیست

پیدا شد از این که گاوعامان به گزاف

مسجد گویند جای خر بستن نیست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

مدح ار چه در او ذم شد از وی مفتوح

بگرا به غزل، غزل بود قوت روح

کآمد به قصیده راست تفصیل غزل

آن مایه که معشوق براست از ممدوح

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

جدگیر مراین لطیفه بی هزل و مزاح

قصابی نوع بشر ار نیست مباح

سگ زن تراز این خرگله بسیار شنید

چون بر دگری نرفت تکلیف نکاح

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

ز نقحبه ای ار زهر اجل در نوشد

تشریف بر افکند کفن در پوشد

زن قحبه تنش نرفته در خاک هنوز

زنقحبه تری به جای او برجوشد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

این خر خلفان پسر که مادر گهرند

هر چند که ...زپشت پدرند

لیک از در انتساب نقصان و کمال

یاران گزاف باف...ترند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

از پسته چو شکرت نمک ریز آید

جان بخشد و خوبتر زجان نیز آید

جز آن لب زنقحبه که چشمش مرساد

کشنید که از هیچ همه چیز آید

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

آنرا که بطی دو باده در چنگ آید

پست ار چه مگس به پایه سیرنگ آید

چشم من و توتیای خشت سرخم

زین باره سرمه سای اگر سنگ آید

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

می خور که روانت حکمت افزون روید

راز تن و سر دل به قانون روید

زان خم که مراست کاسه گر جام کشی

خاکت عوض سبزه فلاطون روید

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

زین جنس دوپا هر آنکه بر سر گردد

غفرانش طلب تات میسر گردد

...بتر رفت همی ترسم از آنک

برگردد و...بترتر گردد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

ز آن طره به جز شکست بر دل نرسد

و آسیب به دیوانه و عاقل نرسد

با این کژی کارش همی بینم راست

حرف است که بار کج به منزل نرسد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

این پخته که سفله خام تعبیر کند

نامش غم دین نهاده تکفیر کند

صد مرحله زین گفته از آن گوینده

...تر آن بود که تقصیر کند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

چون کاسه می شکسته قانون گردد

کم ظرفان را بدگلی افزون گردد

کوزه شکم انباشتن ار فضلستی

خم بایستی همی فلاطون گردد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

مفتی اگرت ز ترک دستار افتاد

کم پیچ کز این علاقه بسیار افتاد

کف زن که ز بند این مظالم رستی

پاکوب که از گردنت این بار افتاد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

آن طره به ما جهود سار استیزد

با عنف نهفته گیر و دار انگیزد

بعد از دو جهان دراز دستی بیداد

سر گردد و در دامن یار آویزد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

 

بر خون من آن ترک شکرلب گذرد

و افکنده به پا زلف معقرب گذرد

گفتم دیه ده، چو ریختی خونم، گفت

من کشته خونی که بر او شب گذرد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۵۱

 

این خرگله مغز جو که سگ های ترند

وین سگ رمه پوست بوکه خشکان خرند

گفتی که که به، یا که که بد، زین دو گروه

خشک چه، تر چه، هر دو... ترند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۵۲

 

آن قوم که بر به ذوق بعضی دلیند

وان زمره که بر به کیش برخی ولیند

یک حلقه به جز دایره داران زن و مرد

در مرتبه دختران خادم علیند

یغمای جندقی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۰
sunny dark_mode