×
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
شوخی که بلای دل و دین افتاده ست
برخاک ره از خانه زین افتاده ست
او پرتو خورشید جمال ازل است
از وی چه عجب گر به زمین افتاده ست
۲ بیت