گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴۹

 

آمد بنشست، گفت برخیز و برو!

مستی و دمید صبح، برخیز و برو

لب بر لب من نهاد و می گفت به راز

کای یار دلاویز میاویز و برو

مجد همگر
 
 
sunny dark_mode