گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

از روی چو خورشید تو مهجور شدم

وز باده هجران تو مخمور شدم

فریاد دلم رس ای طبیب از سر لطف

کز درد فراق دوست رنجور شدم

جهان ملک خاتون
 
 
sunny dark_mode