گنجور

عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۴۸

 

در عشق تو ای خلاصهٔ زیبایی

با خاک یکی شدم چه میفرمایی

گفتی: «به بر تو خواهم آمد روزی»

چون من مردم مگر به خاکم آیی

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۹۸

 

ای آنکه طبیب دردهای مائی

این درد ز حد رفت چه میفرمائی

والله اگر هزار معجون داری

من جان نبرم تا تو رخی ننمائی

مولانا