گنجور

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۷

 

دل با غمِ عشق پای ناوُرد آخر

چون شمع ز سوختن فرومرد آخر

میگفت که دُرِّ وصل در دریا نیست

این آب چگونه میتوان خورد آخر

عطار نیشابوری
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹

 

دشمن گرو وصل ز من برد آخر

او گشت بزرگ و من شدم خرد آخر

آورد به جان لب ترا از بوسه

دندان به رخت تیز فرو برد آخر

اوحدی مراغه‌ای