اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۲۶
ما اطیب عیشی معه لولایی
لولای لما حجبت عن مولایی
حزنی فرحی و قتلتی احیایی
ما اصنع یا قوم دوایی دایی
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان » شمارهٔ ۶۰
چشمت که زناز می کند رعنایی
لالایی او به حاجبان فرمایی
هر چند که حاجبانش لالا باشند
لایق نبود به حاجبان لالایی
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان » شمارهٔ ۶۳
با ما خبری نداری ای بینایی
از روی تو گل همی کند رعنایی
گر تو رخ خویش را به گل بنمایی
چون بلبل مست گل کند رسوایی
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۴
گیرم که دل از بدی نمی پالایی
باری دل را به بد چه می آلایی
عمر تو نفس نفس همی کاهد و تو
در هر چه زیان تست می افزایی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۳
من پیرو کهن گشته ز جان فرسایی
عشق آمد و داد از توام بر نایی
پیرانه سر ار چه نیست جز رسوایی
الحق خوشم آید این کهن پیرایی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۴
ای سرو که سر بر آسمان می سایی
وز قدّ بلند لاف می پیمایی
هر چند گرفت کار تو بالایی
ترسم که هم از قامت او زیر آیی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۵
مانند گل دو رنگی ای بینایی
بی زر رخ گلگون بکسی ننمایی
پندارم غنچهای که تا دامن دل
پر زر نکنی بند قبا نگشایی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۶
مشتاق توام ، روی بمن ننمایی
بیمار توان، بپرسشم نگرایی
صد بند بود مرا، یکی نگشایی
آخر بچه کار دوستان بازآیی؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۷
گل گرچه کند دعوی شهر آرایی
او چون رخ تو کجاست در زیبایی؟
این از پی آسایش بینی باشد
وان از پی روشنایی بینایی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۸
یک روز بکوی عاشقان بر نایی
وز بهر تماشا نظری نگشایی
تا چون سر زلف خویش بینی آنجا
بر هر در خانه، حلقهای سودایی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۹
کی بر کنم از تو من دل ای بینایی
کز عشق تو گشته ام بدین رسوایی؟
وان روز که در جور و جفا افزایی
گویی که بچشم من نکوتر آیی
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نوزدهم
تا زاغ صفت بجیفه بر آلایی
کی چون شاهین در خورشاهان آیی
چون صعوه اگر غذای بازی گردی
بازی گردی که دست شه را شایی
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
تا زاغ صفت بجیفه پر آلایی
کی چون شاهین در خورشاهان آیی
چون صعوه اگر غذای بازی گردی
بازی گردی که دستشه را شایی
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵
تا زاغ صفت به جیفه پر آلایی
کی چون شاهین در خور شاهان آیی
چون صعوه اگر غذای بازی گردی
بازی گردی که دست شه را شایی.
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴
ای لطف تو دستگیر هر رسوایی
وی عفو تو پردهپوش هر خود رایی
بخشای بدان بنده، که اندر همه عمر
جز درگه تو دگر ندارد جایی
عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم
گفتم که: کرائی تو بدین زیبائی؟
گفتا: خود را، که خود منم یکتائی
هم عشقم و هم عاشق و هم معشوقم
هم آینه هم جمال و هم بینائی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۵۳
آمد بر من دوش مه یغمائی
گفتم که برو امشب اینجا نائی
میرفت و همی گفت زهی سودائی
دولت بدر آمده است و در نگشائی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۵۹
آن روز که دیوانه سر و سودائی
در سلسلهٔ دولتیان میآئی
امروز از آن سلسله زان محرومی
کامروز تو عاقلی و کارافزائی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۹۴
ای آنکه ز حد برون جانافزایی
بیحدی و حد هر نفس بنمایی
دانی که نداری به جهان گنجایی
در غیب بچفسیدی و بیرون نایی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۱۰
ای بانگ رباب از کجا میآئی
پرآتش و پر فتنه و پر غوغائی
جاسوس دلی و پیک آن صحرائی
اسرار دلست هرچه میفرمائی