گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۵۶

 

جانانه طلب می کنی از جان بگذر

وز صحبت جان ز وصل جانان بگذر

تا لذت جمعیت خاطر یابی

از قید تردد پریشان بگذر

فضولی
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

خواهی که رسی به دوست، از جان بگذر

و آن گاه ز دین و دل و ایمان بگذر

تا هیچ نماندت حجابی به میان

جز یار هر آنچه هست از آن بگذر

سعیدا