گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

 

ای هرزه درا ناله و افغان بگذار

تا دم نزنی دگر دل و جان بگذار

آخر ز تو می برند مشکل همه چیز

پس خود برخیز و بر خود آسان بگذار

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

خواهی که رسی به دوست جولان بگذار

اول سر خویش را قربان بگذار

یک عمر ز خویشتن سفر کن و آن گاه

دل در خم زلف ماهرویان بگذار

سعیدا
 
 
sunny dark_mode