گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

سردار جهان خواجه که آئینش سخاست

بحریست کفش که موج آن جمله عطاست

من تشنه لب از ساحل آن گشتم باز

این نیز هم از طالع شوریده ماست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

گر هر چه کند بنده بتقدیر خداست

گفتن که بداست کار میخواره خطاست

گیرم که برآنچه کرد مأجور نگشت

باری چو مطیع بود مأخوذ چراست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

دی گفت یکی که داشت با من دل راست

کای ابن یمین وجه معاشت ز کجاست

گفتم که ز انبار کسی روزی ماست

کانرا نبود بهیچوجهی کم و کاست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

سلطان گل ار چه با بسی برگ و نواست

هر چند که زر دوخته بر چین قباست

دیدم که گشاده کف بپیش بلبل

با آنهمه برگ زو نوائی میخواست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

گیرم که بصد رسید عمریکه تر است

آخر نه که اندر پی آن روز فناست

خاک آب حیاتت چه فرو خواهد خورد

آخر بهوا چو آتشت میل چراست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

زلفت صنما مایه ده مشک خطاست

با چین دو زلفت سخن از مشک خطاست

پیرامن شکرت نبات خود روی

چون بر لب آب زندگی مهر گیاست

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

زلف تو که هم حلقه و هم حلقه رباست

یک حلقه بگوش او بچین مشک ختاست

گر حلقه ی گوش تو نمی دارد گوش

در پای میفکنش که در حلقه ی ماست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

آن سرو حسینی که ز اصفاهان خاست

کار دل عشّاق نمی آرد راست

نوروز همایون بزرگان عراق

زان ماه نگارین مبرقع بنواست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

آن سنگدل سیمبر آیا ز کجاست

کز سنگدلی ز ما بجز سیم نخواست

زانروی که سیم در دل سنگ بود

در سیم برش آن دل چون سنگ چراست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

دوش آن پسر کوفه گر چون برخاست

می کرد اشارتم که استاد اینجاست

یعنی بگذر

گفتم ز غمت رنگ رخم چون زر شد

گفتا که بسیم کار ما گردد راست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۵۸

 

با دل گفتم چو چشمم از خون دریاست

پیوسته بخون جگرم تشنه چراست

دل گفت چو خون چشمت اصلی گهرست

بر دیده بدارش که جگر گوشه ماست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۶۷

 

ای آنک قدت براستی عین بلاست

بالات بسرو بوستان ماند راست

ترکی تو ولی خال سیاهت هندوست

سروی تو ولی سرو قباپوش نخاست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۷۸

 

چپ راست که هم حلقه و هم حلقه رباست

گر نیست ملول پس سرافکنده چراست

چون چنبر سیم کوب زر کار فلک

هر چند که سرکشست سر حلقه ی ماست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

آن فتنه ی نوخاسته دیگر ز چه خاست

سرویست که می رود تو پنداری راست

بالاش براستی بالای دل ماست

یا رب چه بلائیست که کارش بالاست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

مه ذره ئی از مهر رخ مهوش ماست

در پیش تو نیست روشن اینک پیداست

سرو چمن از نشاط آن می نالد

کو را گفتم بقامتش مانی راست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

گر سرو سهی بقد او ماند راست

چوبین و دراز و ناتراشیده چراست

ور قامت من نه ابرویش را همتاست

پیوسته بگو راست که بهر چه دوتاست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

دوش آن پسر کوفه گر چون برخاست

می کرد اشارتم که استاد اینجاست

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵ - رباعی

 

شاهی که به نعلین رخ مه آراست

گشت از قدمش پشت کج گردون راست

بر حسن مه چارده انگشت نهاد

مه را بشکست وز آن شب انگشت نماست

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

صبحی به چمن سوسن آزاد بخاست

وز قامت خود صحن چمن می آراست

رخسار چو لاله اش بدیدم گفتم

در سوخته خرمن زدن آتش نه رواست

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

از روشنی روی تو مه در کم و کاست

خورشید جهان نما ز رویت زیباست

اندر چمن خلد یکی سرو نرست

مانند قد تو گر ز من پرسی راست

جهان ملک خاتون
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۳
sunny dark_mode