×
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱
این آب که خضر ازو بقا خواسته است
وز غیرتش آب زندگی کاسته است
از قوت فواره نگشتست بلند
کز جای ز تعظیم تو برخاسته است
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵
ای آنکه ترا خانه آراسته است
عمر تو در افزونی آن کاسته است
در هر گل این زمین، چو شبنم هر روز
صد چون تو نشسته است و برخاسته است
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴
روی تو که رشک ماه ناکاسته است
باغی است که از هر گلی آراسته است
گر زان که خدا نیز وفائی بدهد
آنی که دل من از خدا خواسته است
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳
گویند آن را که چون گل آراسته است
و آن را که قدش چو سرو نو خاسته است
کآنرا که هلاکش از جفا خواسته بود
او بی تو چنان شد که دلت خواسته است
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵
غیر از تو بساط عیش آراسته است
در آتش رشک جان من کاسته است
او با تو به جائی که دلش خواسته است
دل بی تو چنان شد که دلت خواسته است