گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۴۲

 

شمع آمد و گفت: این کرا تاب بود

کز آتش تیز بی خور وخواب بود

آبم کند آتش که به من بسته دلست

آتش دیدی که تشنهٔ آب بود

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴۶

 

هر عمر که بی‌دیدن اصحاب بود

یا مرگ بود به طبع یا خواب بود

آبی که ترا تیره کند زهر بود

زهری که ترا صاف کند آب بود

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴۷

 

هر عمر که بی‌دیدن اصحاب بود

یا مرگ بود به طبع یا خواب بود

آبی که ترا تیره کند زهر بود

زهری که ترا صاف کند آب بود

مولانا
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۵

 

گر جانت درین بادیه بی‌آب بود

در تشنه‌‌لبی چو شعله در تاب بود

زنهار مخور فریب عادت کانجا

دریا تشنه سراب سیراب بود

فصیحی هروی
 
 
sunny dark_mode