گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۵

 

از سر بگذار خودنمایی را

تا فاش بینی آشنایی را

شایسته شرطه گر دلی داری

با بحر گذار ناخدایی را

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۵

 

چون دور ز وصل یار می بوده است

دل در بر من چه کار می بوده است

هر روز به رنگ تازه می خندد

این داغ چه خوش بهار می بوده است

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۶

 

خط او دام هوش گردیده است

لاله ریحان فروش گردیده است

از نگاه فسرده زاهد

شعله سنجاب پوش گردیده است

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۱

 

سینه ام قاب گل روی تو باد

در مشامم حسن شب بوی تو باد

هرکسی خواهد رقیب من شود

حاصلش چوگان جادوی تو باد

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode