گنجور

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷

 

جان جز خیال رویت نقشی دگر نبندد

دل جز بعزم کویت رخت سفر نبندد

بوی تو تا نیاید جان ننگرد گلی را

روی تو تا نبیند بر بت نظر نبندد

مهر تو تا نتابد یک جان ز جا نخیزد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸

 

مرغ خیال کس را کس بال و پر نه بندد

هر جا پرد بر و کس راه گذر نه بندد

عاشق چو هست صادق یکلحظه نیست بی‌وصل

معشوق بر خیالش راه نظر نه بندد

یاری که دل‌نشین شد با جان چو جان قرین شد

[...]

فیض کاشانی
 
 
sunny dark_mode