×
رهی معیری » غزلها - جلد دوم » باران صبحگاهی
اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی
خرم کند چمن را باران صبحگاهی
عمری ز مهرت ای مه شب تا سحر نخفتم
دعوی ز دیده من و ز اختران گواهی
چون زلف و عارض او چشمی ندیده هرگز
[...]
۶ بیت
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳۳ - گل من کجایی (شور)
آن دم که باتو باشم
محنت و غم سرآید
و آن شب که بی تو باشم
جانم ز تن برآید
پیش تو سر نهادم
[...]
۱۲ بیت