گنجور

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱۱

 

بی غم چه گویمت که دلم چون در آتش است

لیلی به ناز رفته و مجنون در آتش است

پرویز گو بسوز که فرهاد را هنوز

نعل محبت از پی گلگون در آتش است

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱۲

 

حسرت کشیم و آه دمادم متاع ماست

خون جگر نمک‌چش خوان وداع ماست

بر خوان هیچ‌کس جگر پاره‌پاره نیست

این لقمه وقف مایده اختراع ماست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱۶

 

افروختی ز باده و رنگ بتان شکست

یک گل شکفت و رونق صد گلستان شکست

دادی چو دل ز دست، رهایی طمع مدار

عشق آن طلسم نیست که آن را توان شکست

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۲

 

هرگه نسیم زلف تو سوی چمن رود

بویی دهد به گل، که گل از خویشتن رود

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۴

 

اجزای من چو لاله گر از هم جدا شود

هر جزو آن به داغ دگر مبتلا شود

گویا ز عندلیب گرفته‌ست خاطرش

کو باد صبحدم که دل غنچه وا شود

بیگانه‌وار بگذرم از مردمان چشم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۶

 

تا هست دل، بجز تو کسی دلبرم مباد

ور پیچم از خیال تو گردن، سرم مباد

جز روی تو که آینه صنعت خداست

هرگز نظر بر آینه دیگرم مباد

یا رب که بعد مرگ چو ایام زندگی

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۹

 

غم رفت از دل من و از سینه داغ هم

مهتاب نیست کلبه ما را چراغ هم

صد داغ سوختیم و ز دل تیرگی نرفت

روشن نکرد کلبه ما را چراغ هم

قدسی خبر ز قافله طاقتم مپرس

[...]

قدسی مشهدی