گنجور

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

چون اشتیاق من به تو افزون ز شرح بود

ممکن نشد که شرح دهم اشتیاق را

از تلخی فراق تو تلخ است عیش من

اندازه نیست تلخی روز فراق را

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

آن خال عنبرین که نگارم به رو زده

دل می‌برد از آنکه به وجه نکو زده

قصاب‌وار مردم چشمم به چابکی

مژگان قناره کرده و دل‌ها بر او زده

در کوزه آب پیش لبش در چکی چکیست

[...]

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - لغز از مهستی

 

آن دزد چون بود که به خانه درون شود

خانه ز بیم دزد ز روزن برون شود

خانه روان و دزد طلبکار خانگی

چون خانه رفت خانگی او را زبون شود

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

آخر زمان که طبع حکیمان نگون شود

سه صد حکیم مر جلبی را زبون شود

آن دزد دام دان که طلبکار ماهی است

و آن خانه آب دان که ز روزن برون شود

مهستی گنجوی
 
 
sunny dark_mode