گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۲

 

ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من نگر

در رخ او نظاره کن، صنع آله من نگر

گفتمش از لبت چشان، گفت برو، وزین هوس

هجده هزار هم چو خود بر سر راه من نگر

دفع کنم ز گریه من شعله دمی ز توتیا

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode