گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶

 

صلح و صفا بود مرا جنگ تو و جفای تو

تن به قضا سپرده ام در طلب رضای تو

یوسف مصر کمترین بنده ات ای عزیز من

هر دو جهان کلافه ای آمده در بهای تو

جز دل عاشقان نشد معبد ذات اقدست

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات خاص » شمارهٔ ۲

 

رهن یکی رهین یکی یار یکی سخن یکی

کفر یکی و دین یکی یار یکی سخن یکی

حزن یکی حزین یکی جبهه یکی جبین یکی

تخم یکی زمین یکی یار یکی سخن یکی

تخت سبکتکین یکی تختهٔ آهنین یکی

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode